ساعت هنوز به پنج صبح نرسیده بود که از خواب بیدار شدیم. هوا سرد بود و مه ریزی روی جاده نشسته بود، اما اون حس درونیِ “باید بریم” نمیذاشت لحظهای تردید کنیم. مسیر طولانی بود، پر از سربالایی، خاکی، و گِل. چند بار هم مسیر رو گم کردیم، اما هر بار صدای آب از دور مثل یه نشونه ما رو دوباره هدایت کرد. پاها خسته بود، کولهپشتی سنگین، و سکوت جنگل سنگینتر… اما یه چیزی درونم میگفت که اونطرفتر قراره چیزی فراتر از زیبایی ببینیم، قراره به “آرامش” برسیم. و بالاخره، بعد از ساعتها، وقتی صدای شرشر آب به گوش رسید، دیدمش… یه چشمهی فیروزهای وسط دل جنگل، مثل تکهای از رویا. همونجا نشستیم، خیسِ عرق و خسته، ولی با لبخندی از ته دل. هیچ تابلویی، هیچ نقشهای ما رو اینجا نیاورده بود، فقط ایمان به اینکه جایی در دل طبیعت هنوز “پاکی” وجود داره. اون لحظه فهمیدم، گاهی خودِ مسیر ارزشمندتر از مقصدِ نهاییه. چون هر قدمی که با سختی برمیداری، بخشی از روحت رو از گردِ روزمرگی پاک میکنی. اون چشمه فقط یه منظره نبود… یه پاداش بود، برای صبر، برای ایمان، برای ادامه دادن .
اگر دوست دارید خودتان این تجربه بینظیر را در مسیر جنگل هیرکانی داشته باشید و سفری امن و لذتبخش را تجربه کنید، میتوانید به عنوان همراه و طبیعتگرد با من تماس بگیرید:
۰۹۱۲۰۸۸۹۵۴۴
۰۲۱۲۲۶۳۷۹۳۳
با همراهی من، سفری فراموشنشدنی میان جنگلهای هیرکانی، دشتها و مناظر مهپوش روستای برار خواهید داشت.